خبرگزاری آسوشیتدپرس: به مدت ۱۲ روز، تهران در تاریکی و سکوت فرو رفت و تنها صدای انفجارها شنیده میشد. ایرانیها در خانهها و آپارتمانهایشان ساعتهای پراضطرابی را میگذراندند. بیخواب، چشم به تلویزیون میدوختند تا اخبار جنگ را بشنوند.
مجموعهای از تصاویر، لحظاتی را ثبت میکند که ساکنان ایران در بحبوحهی این بلاتکلیفی برای حفظ زندگی تقلا میکردند. این تصاویر توسط یک عکاس آزاد گرفته شده و به خبرگزاری آسوشیتدپرس رسیده است.


رد موشک شلیک شده توسط ایران در آسمان تهران قابل مشاهده است. بیشتر چراغهای شهر خاموش بودند، برخی مناطق تخلیه شده بودند و برخی دیگر عمداً تاریک مانده بودند. – چهارشنبه، ۱۸ ژوئن ۲۰۲۵
برای سارا، دختر ۹ ساله افغان، خواندن و نقاشی کردن در دفترچهاش به او کمک کرد تا روزهای خانهنشینی را تحمل کند. او با ماژیکهایش روی زمین اتاق نشیمن مینشست و به تلویزیون نگاه میکرد.
خانواده او چهار سال پیش برای فرار از قدرت گرفتن طالبان در افغانستان به ایران گریختند؛ اکنون در جریان لشکرکشی اسرائیل، آنها درگیر جنگ جدیدی شدهاند. خانواده نه تنها از ترس حملات هوایی، بلکه از ترس بازداشت و اخراج شدن در بحبوحه سوءظنهای زمان جنگ به پناهندگان افغان در میان برخی از آنها، در داخل خانه ماندند.
سارا گفت: «افغانستان وطن من است، و ایران هم همینطور. من دو کشور دارم که انگار یکی هستند.» او در یکی از صفحات دفتر نقاشیاش نوشته بود: «مرسل، دوستت دارم عزیزم» – پیامی برای بهترین دوستش که خانوادهاش در جریان بمباران به افغانستان اخراج شدند.

در طول روز، برخی ممکن بود بین انفجارها به بیرون بروند و با تلفنهای خود دود برخاسته از دوردست را ثبت کنند. پس از برخورد یکی از حملات به یک ساختمان، گودالی از خون در خیابان باقی ماند.
هشدارهای تخلیه اغلب اواخر شب میرسید. برخی از مردم برای حفظ امنیت، شبها را در ایستگاههای مترو میگذراندند. آنها روی کاشیهای کف زمین ملحفه و پتو پهن میکردند یا روی پلهها مینشستند و با تلفنهایشان مشغول میشدند. صدای جتهای جنگنده و انفجار از بالای سرشان در خیابانها شنیده میشد.
مریم و دخترش مستانه در یک محلهی طبقه متوسط تهران زندگی میکنند. در طول جنگ، خانهی معمولاً شلوغ آنها ساکت و هر دو مضطرب و گوشهگیر شدند.
قبل از جنگ، مریم ساعت ۶ صبح از خواب بیدار میشد، به باشگاه میرفت و سپس روانه محل کارش در یک هتل میشد. به محض شروع بمباران، هتل تعطیل شد. برنامه ورزشی مریم از هم پاشید. او شبها نمیتوانست بخوابد و تا دیروقت بیدار میماند. افسرده و خسته، نمیتوانست خودش را راضی به انجام کارهای خانه کند.
مستانه، دانشجوی دانشگاه که در رشته زبان فرانسه تحصیل میکند، با مشکل قطعی اینترنت دست و پنجه نرم میکرد که شرکت در امتحانات پایان ترم آنلاین او را تقریباً غیرممکن کرده بود. یک انفجار ناشی از یک حمله هوایی تنها چند بلوک آن طرفتر رخ داد. مریم گفت، روز آخر جنگ وحشتناکترین روز بود، چرا که صدای انفجارها لحظهای قطع نمیشد.
