
روایتی انسانی از پروندهای که به بهای جان یک پدر و آرامش یک کودک تمام میشود
صبح زود است. در خانهای کوچک در بوکان، دختری دوازدهساله قاب عکس پدرش را محکم بغل گرفته و از خواب میپرد. اذان صبح نه نوید نیایش، که آژیر خطر است:
«نکند همین سپیدهدم، بابایم را اعدام کرده باشند؟»
این داستان، داستان مارال است. دختری که بهجای رویاهای کودکانه، کابوس طناب دار را تجربه میکند. پدرش، کاوه صالحی، مهندس سختافزار، روزنامهنگار مستقل، معلم جوانها و عضو تیم بسکتبال بوکان، حالا در سلول مرگ، میان احکام حبس طولانی، جریمههای نجومی، و دو حکم اعدام، در بلاتکلیفی مطلق به سر میبرد.
او نه بمب ساخته، نه اسلحه به دست گرفته. نه دستور حملهای داده و نه حتی در گردهمایی خشونتبار شرکت کرده. او فقط تعمیرکار هارد بود. متخصصی که دادههای پاکشدهی مردم را بازیابی میکرد. مثل زندگیای که حالا خودش نیاز به بازیابی دارد.
کاوه صالحی: چهرهای آرام، در پروندهای پرهیاهو
هرکس که کاوه را میشناسد، یک ویژگی مشترک در وصف او دارد: آرامش. مردی اهل خانواده، اهل نوشتن، اهل آموزش. دهها شاگرد از کلاسهای فنیاش برخاستهاند. در تیم بسکتبال شهر بازی میکرد و هر جمعه با خانوادهاش کوه میرفت. اما ناگهان، یک روز، نامش در کنار واژههایی نشست که هیچ سنخیتی با زندگیاش ندارند: جاسوس، قاچاقچی، خرابکار.
پروندهای امنیتی بر او تحمیل شد که همچنان با پرسشهای بیپاسخ گره خورده است:
چرا اتهام «جاسوسی برای اسرائیل» سه سال پس از بازداشت به او نسبت داده شد؟
چرا هیچ سند فنی قابل استناد به وکلای او ارائه نشده؟

اینجا دادگاه نیست، میدان نمایش است
اگر عدالت معنایی دارد، باید بر شفافیت و استدلال استوار باشد. اما در پرونده کاوه، چیزی جز سایه نیست. سایهی اتهام، سایهی مرگ، سایهی بیاعتمادی. نه شاکی خصوصی، نه شاهد مستقل، نه سند دیجیتال تأییدشده، و نه حتی یک خط مکاتبه رمزگذاریشده.
در عوض، دو حکم اعدام. سی و شش سال حبس. میلیاردها تومان جریمه. گویی از یک متهم، یک دشمن نمادین ساختهاند تا درون او، قدرت حاکم پیامی بفرستد: ما رحم نمیکنیم. حتی اگر دخترت ۱۲ سال داشته باشد.
مارال: کودکی که زود بزرگ شد
در حاشیه هر پرونده سیاسی، قربانیان بینام و نشانی هم هستند. در اینجا، قربانی اصلی شاید کاوه نباشد، بلکه مارال است. دختری که به جای کلاس نقاشی و خیالپردازی، واژههای سختی مثل «انفرادی»، «شکنجه»، «دادرسی ناعادلانه» و «طناب دار» را یاد گرفته است.
عدالت، اگر سیاسی شود، دیگر عدالت نیست
هیچ نظامی از انتقاد مصون نیست. اما نظامی که پاسخ نمیدهد، پنهان میکند، و با مرگ ساکت میکند، خود را از درون فرومیپاشد. اگر کاوه صالحی واقعاً مرتکب جرمی شده، چرا این جرم بهطور شفاف، با ارائه مدارک فنی و در دادگاهی علنی بررسی نمیشود؟
چرا باید جامعهای که فرزندانش در ترس از اعدام پدران بزرگ میشوند، به حاکمیتی اعتماد کند که حتی از یک بغل ساده میان دختر و پدرش میترسد؟
ما چه میخواهیم؟
ما حکم لغو اعدام نمیدهیم. ما دادستان نیستیم. ما قاضی نیستیم. ما فقط میپرسیم:
- چرا پروندهای با این حجم اتهام، بدون سند و شاهد و شفافیت پیش رفته؟
- چرا کودک ۱۲ ساله باید بهای سیاسی شدن عدالت را بپردازد؟
- چرا کسی پاسخ نمیدهد؟
ما فقط یک چیز میخواهیم: توقف فوری اجرای حکم اعدام و بازنگری مستقل در پروندهای که بوی بیعدالتی میدهد.
پایانبندی: تا وقتی کاوه در زنجیر است، عدالت آزاد نیست
شاید هنوز برای مارال دیر نشده باشد. شاید هنوز بشود تصویر پدر را نه تنها در قاب عکس، که در آغوش واقعی بازسازی کرد. اما اگر ما سکوت کنیم، اگر اجازه دهیم عدالت قربانی نمایش امنیتی شود، فردا نوبت فرزندان دیگریست.
تا وقتی کاوه صالحی در زنجیر است، عدالت در تبعید است.
