نویسنده: هژار کرماشانی

مقدمه

در روزگار گذار از جمهوری اسلامی، بسیاری در پی یافتن آلترناتیوهایی هستند که بتوانند ایران آینده را از مسیر دموکراسی، عدالت و کثرت‌گرایی عبور دهند. در این میان، نام رضا پهلوی به‌عنوان فرزند آخرین پادشاه ایران بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاده است؛ کسی که خود را نماد «وحدت ملی» معرفی می‌کند. اما پشت این شعارهای فریبنده، آیا چهره‌ای دموکراتیک پنهان است؟ یا تنها بازتولید همان سیاست‌های سرکوب‌گرانه با زبانی نرم‌تر؟

این مقاله به بررسی نقادانه‌ی نقش رضا پهلوی در فضای سیاسی ایران، به‌ویژه در رابطه با ملت کُرد می‌پردازد؛ ملتی که تجربه‌ای خونین از مواجهه با سلطنت در حافظه‌ی تاریخی خود دارد.


سیاستِ تکرار: مدعی اتحاد، عامل تفرقه

رضا پهلوی تاکنون نه موفق به شکل‌دهی به یک جریان سیاسی فراگیر شده و نه توانسته بیانیه‌ای منسجم با پشتوانه‌ی فکری ارائه دهد. او در داخل ایران پایگاه اجتماعی ندارد و در خارج نیز بیش از یک مهره‌ی تبلیغاتی تکراری تلقی نمی‌شود.
اما یک کار را بهتر از بسیاری از دیکتاتورهای رسمی انجام داده: دامن زدن به تفرقه، شکستن انسجام ملت‌ها و تضعیف همبستگی ملیت‌های غیرفارس، به‌ویژه ملت کُرد.

او با شعار «اتحاد» به میدان آمد، اما خروجی سخنان و عملکردش چیزی جز بازتولید همان مرکزگرایی و انکار تنوع ملی و زبانی نبود؛ همان سیاستی که پدر و پدربزرگش با مشت آهنین پیگیری کردند. این‌بار، اما با زبان لیبرال، پرچمی بزک‌شده و سخنانی آغشته به واژه‌های دموکراسی‌نما.


نمایندگی جعلی و مهندسی هویتی

در مسیر جا انداختن خود نزد ملت‌های تحت ستم، رضا پهلوی از سیاستی دوگانه بهره برد:
از یک سو، سانسور صداهای اصیل، مستقل و منتقد؛ و از سوی دیگر، برجسته‌سازی چهره‌های وابسته، بی‌نام و نشان و قابل کنترل، حتی اگر این چهره‌ها لباس کردی به تن داشته باشند.

نمونه‌ی عینی این سیاست، گردهمایی مونیخ بود؛ جایی که چند کُرد از یارسان، کرمانشاه و سنندج به‌عنوان «نماینده کُردها» معرفی شدند، در حالی که نه نماینده‌ی احزاب کُرد بودند، نه از سوی جامعه‌ی مدنی مشروعیتی داشتند. هدف تنها یک چیز بود: نمایش مصنوعیِ حمایت ملت کُرد از رضا پهلوی در رسانه‌ها.


ملت کُرد فراموش نکرده است

واقعیت این است که رضا پهلوی در هیچ بخش از کُردستان ایران مشروعیت ندارد. حتی احزاب میانه‌رو، لیبرال یا سکولار نیز نسبت به همکاری با او هشدار داده‌اند. چرا که حافظه‌ی تاریخی ملت کُرد پر است از سرکوب فرهنگی، نظامی و زبانی در دوران پهلوی.

بازگشت رضا پهلوی، برای ملت کُرد معنایی جز تکرار همان سیاست‌ها ندارد:
حذف زبان مادری، به حاشیه راندن خواسته‌های سیاسی و بسته‌شدن پرونده‌ی هزاران شهید و مبارز راه آزادی.


نتیجه‌گیری: آلترناتیو یا کابوس؟

آنچه رضا پهلوی می‌سازد، نه آلترناتیوی دموکراتیک، بلکه کابوسی با نقاب لیبرالیسم است.
حضور معدودی از چهره‌های کُرد در برنامه‌های تبلیغاتی او، یا از سر ناآگاهی بوده یا به امید سهم‌خواهی شخصی. اما نقش این افراد در مشروعیت‌بخشی به پروژه‌ای خطرناک، قابل چشم‌پوشی نیست.

ما نه فراموش کرده‌ایم و نه فراموش خواهیم کرد که پرچم شیر و خورشید، برای کُردها یادآور گلوله، اعدام، تبعید و تحقیر است. هیچ لباسی، حتی لباس کُردی، نمی‌تواند این حقیقت را بزک کند.