عباس عبدی در یادداشت خود آورده است: اگر پزشکیان انتخاب نشود، تأکید می‌کنم مطلقا مثل ورشکسته‌های متفرعن سیاسی تقصیر را به عهده تحریم‌کنندگان نمی‌اندازم. تقصیر متوجه من و امثال من است که نتوانسته‌ایم افراد تحریمی را برای مشارکت قانع کنیم

اعتماد نوشت: عباس عبدی در مطلبی با عنوان «در فهم کنش تحریم» نوشت: این واقعیت را نباید نادیده گرفت که یخ تحریم انتخابات هنوز آغاز به آب شدن نکرده است. مخالفان شرکت در انتخابات بسیار مهم و جدی هستند. اظهارات کنایه‌گونه، به کارگیری زبان تحقیرکننده و آن‌ها را مقصر مشکلات معرفی کردن، مصداق روشن نابخردی است و اتفاقا نشانه‌ای قوی‌تر برای آنان است که در انتخابات شرکت نکنند، زیرا هنگامی که می‌بینند موافقان شرکت در انتخابات قادر نیستند استدلال قانع‌کننده‌ای ارایه کنند، در مسیر خود ثابت‌قدم‌تر می‌شوند. تقلیل دادن مخالفان شرکت در انتخابات به یک عده برانداز یا هوچی‌های خارج‌نشین همان اندازه احمقانه است که طرفداران شرکت در انتخابات را به طرفداران وضع موجود، رانت‌جو و فرصت‌طلب تقلیل دهیم که دنبال منافع مادی خود هستند.

واقعیت، اما چیز دیگری است، جامعه ایران در یک وضعیت دو‌قطبی قرار گرفته است. جامعه‌ای که دو پاره شده است. راه عبور از این وضعیت نادیده گرفتن و ایجاد تنش و رد یکدیگر نیست. درک متقابل یکدیگر بهترین شیوه تعامل است، به نظر من برای عدم شرکت در انتخابات دلیل و استدلال زیادی نباید آورد، زیرا پیش‌فرض کنش سیاسی در شرایط کنونی عدم شرکت است، برای شرکت کردن باید دلیل و تحلیل آورد. چرا این را می‌گویم؟ پیش‌تر هم نوشته‌ام فاصله مشارکت انتخاباتی را باید میان ۲۰ و ۸۰ درصد در نظر گرفت. یعنی کف انتخابات در کل کشور در بدترین شرایط هم از ۲۰‌درصد کمتر نخواهد شد و در بهترین حالت هم از ۸۰ درصد بیشتر نمی‌شود (با ۵ درصد خطا). در این صورت انتخابات سال ۱۳۹۶ با ۷۳‌درصد مشارکت که به نظر می‌توانست تا ۷۵‌درصد هم برسد (به علت بستن حوزه‌ها از ساعت۱۲ شب به بعد چند میلیون کاهش یافت) مشارکت بسیار خوبی بود. در واقع فقط ۵ درصد از سقف ممکن کمتر بود. این مشارکت در سال ۱۴۰۰ در خوش‌بینانه‌ترین ارزیابی به حدود ۴۰‌درصد (رقم مشارکت واقعی) رسید که البته به نظر من قدری هم کمتر است.

مشارکت بالاتر از کف گفته شده، حدود ۲۰ درصد بود و این خیلی کم بود. چرا چنین شد و تبعات آن چه بود؟ ریشه‌های این وضعیت به زمستان ۱۳۹۶ برمی‌گردد. اعتراضات ۱۳۹۶، سپس ۱۳۹۸، زدن هواپیما و سیاست‌های مربوط به کرونا و مجموعه‌ای از مسائل دیگر و در نهایت هم انتخابات ۱۳۹۸ مجلس و سپس ترکیب انتخاباتی ۱۴۰۰ اغلب مشارکت‌کنندگان واقعی را به این نتیجه رساند که از طریق مشارکت در انتخابات نمی‌توانند تاثیری بر بهبود وضعیت بگذارند (حدود ۳۵ درصد کاهش از ۷۵ به ۴۰ درصد). به همین دلیل، پیش‌فرض رفتاری مردم بر عدم مشارکت قرار گرفت و آثار خود را در انتخابات ۱۴۰۲ نیز به خوبی نشان داد. مشارکتی که در تهران بزرگ به حداقل‌های قابل تصور رسید.

اکنون ۴‌ماه پس از انتخابات چرا باید مردم در آن شرکت کنند؟ پیش‌فرض رفتاری این ۳۵ درصد افراد فعال، عدم مشارکت است و باید برای شرکت کردن آنان دلیل آورد. آنان اگر نشانه‌ای از تغییر مثبت ببینند، مشارکت خواهند کرد.

برای این کار باید توضیح داد که از تغییر رویکرد حکومت چه نشانه‌ای داریم؟ چرا باید به این حد از گشایش در انتخابات رضایت داد؟ چه تضمینی برای صادقانه بودن تغییرات احتمالی وجود دارد؟ در واقع چرا باید اعتماد کرد؟ صادقانه بگویم برای هیچ کدام از این‌ها پاسخی قطعی ندارم. پاسخ‌ها یا تحلیلی و مبتنی بر حدس و گمان است، یا جدلی و بی‌فایده. ولی می‌کوشم در حد خودم نگاهم را شرح دهم.

گرچه برای ارایه تحلیل نیازی به انگیزه‌شناسی نداریم، و این را کار درستی نمی‌دانم، ولی به آقای پزشکیان هم گفتم که امیدوارم که مشارکت بالا برود و انتخاب شوید، ولی پس از آن نه پیش شما خواهم آمد و نه حتی تلفنی می‌زنم، مگر خودتان دعوت کنید. چه بسا مصداق توزیع «جام می‌و خون دل» شویم، و خون دل آن مثل گذشته نصیب من و امثال من شود، ولی این راهی است که انتخاب کرده‌ام و منت آن را بر هیچ کس هم نباید گذاشت و طلبی هم از کسی نداریم، به اندازه کافی به این کشور و ملت خود بدهکاریم که صد‌ها برابر این راه را هم بپردازیم، باز هم حساب صاف نخواهد شد. پس چرا باید در این انتخابات شرکت کرد؟

من در سه انتخابات گذشته صریحا از شرکت در آن‌ها پرهیز کردم. در این انتخابات هم در میان کنشگران مشابه اولین کسی بودم که صریحا اعلام حضور و حمایت از رأی به پزشکیان کردم. گفتم او رأی خواهد آورد. این را براساس تحلیل جامعه گفتم. مردم خسته شده‌اند، از جناح حاکم و دولتی که فاقد حداقل توانایی‌ها بود. خسته و عصبانی از دروغ و ریا و دشمنی با زنان و ادعا‌های پوچ و امثال آن به ستوه آمده‌اند. شاید تعجب کنید، ولی اطمینان دارم که حتی آن بخش از مردم کف خیابان که به‌شدت مذهبی‌اند، از این جماعت عصبانی‌تر هستند. از ابتذال سیاسی موجود میان جریان‌های جناح حاکم. ابتذال کلمه محترمانه‌ای برای کنش‌های سیاسی آنان است.

امید این بخش از مردم به یک‌دست‌سازی بود که متوجه شدند، سراب بود و جز اتلاف انرژی برای رسیدن به آب چیز دیگری جز خستگی و فقر و بدبختی نصیب آنان نشد، به همین علت مردم متدین بیش از دیگران عصبانی‌اند.

از سوی دیگر عدم مشارکت نیز چشم‌اندازی را پیش رو قرار نداد. جنبش مهسا به علل گوناگون و قابل پیش‌بینی منجر به نتیجه‌ای که می‌خواستند نشد، بخش مهمی از مخالفان حکومت نشان دادند که در استبداد رأی و رویکرد تفاهمی چیزی کمتر از اصولگرایان تندرو ندارند، اگر روی دست آنان نباشند.

اکنون حکومت به این نتیجه رسیده که بدون مشارکت مردم هیچ چیزی در چنته نخواهد داشت. نه دولت قوی، نه اعتبار کافی در جهان، و نه حتی انسجام درونی. تجربه یک‌دست‌سازی تقریبا فاجعه‌بار بود. دولت کنونی در سطحی بسیار نازل و باورنکردنی قرار دارد. اگر محصول انقلاب اسلامی این دولت با این وزرا باشد، و علی‌الاسلام و علی‌الانقلاب‌السلام [یعنی باید فاتحه آن‌ها را خواند.]حکومت می‌خواست یا مدعی بود که می‌خواهد به این دو برسد، ولی شیوه و سیاست‌های جاری در تعارض با آن هدف قرار داشت و هنگامی که این شیوه‌ها را به کار برد، متوجه شد، هر دو هدف را از دست می‌دهد.

گر چه هنوز هیچ گونه خوش‌بینی به سیاست جدید حکومت ندارم، ولی براساس تحلیل خودم و بعضی از شواهد و قراین گمان می‌کنم که بن‌بست را متوجه شده‌اند، و نیاز به مشارکت بیشتر مردم دارند.

با این تحلیل ضمن اینکه معتقدم هیچ تضمینی برای موفقیت‌های کلان وجود ندارد، ولی فرصت‌های فراوانی برای جامعه و مردم ایران در دسترس خواهد بود تا از طریق مشارکت اراده خود را بر ساختار سیاسی نشان دهند. وظیفه آقای پزشکیان هم هست که اگر انتخاب شد به آنچه گفته است عمل کند. به قول امام علی (ع) «ذمّتی بما اقول رهینه». گردن خود را در گروی آنچه که گفته است بگذارد. همه خسته‌ایم. نیاز به اندکی امید داریم.


پرداختن به مساله کنش تحریمی مهم است. جدا از نارسایی عناصر تحلیلی برای اقناع آنان به حضور انتخاباتی؛ مشارکت انتخاباتی از نظر آنان یک مانع اخلاقی جدی نیز دارد، اینکه چگونه می‌توانند پس از اتفاقات ۷ سال گذشته خود را قانع کنند که در این انتخابات شرکت کنند. این دغدغه اخلاقی مهمی است و باید به آن احترام گذاشت، ولی ماجرا سویه دیگری هم دارد. اینکه ما برای عبور از تکرار این رخداد‌ها نیازمند به حضور و مشارکت هستیم. اگر اینگونه نگاه کنیم ماجرا به کلی فرق خواهد کرد.

به دلایل دیگر شهروندان مخالف مشارکت باز هم خواهم پرداخت و یادداشتی هم خطاب به حکومت خواهم نوشت که معنای مشارکت بالا چیست؟ و چرا باید به آن ملتزم باشد؟