
بامداد امروز، جمهوری اسلامی بار دیگر دست به خون زد. سه جوان کرد، تنها به اتهامی نخنما و تکراری—«جاسوسی برای موساد»—به دار آویخته شدند. ادریس عالی، آزاد شجاعی و رسول احمد رسول، قربانیان جدید دستگاهی هستند که در نبود مشروعیت، طناب دار را جای دیپلماسی و شرافت نشاند.
درست چند ساعت پس از پایان جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل، و در حالی که فضای رسانهای داخل ایران با موجی از سردرگمی، تحریف و سانسور آمیخته بود، دستگاه قضایی-امنیتی جمهوری اسلامی فصل تازهای از سرکوب را گشود. اینبار نه در میدان جنگ، بلکه در سکوت سحرگاه و پشت دیوارهای زندان.
شکست را با اعدام پاسخ میدهند
آنچه روشن است، جمهوری اسلامی در این جنگ نه پیروز شد، نه سربلند بیرون آمد. در مقابل یک نیروی نظامی منسجم و پیشرفته، با دستهای خالی و روایتهای دروغین وارد میدان شد و حالا که فریاد شکست در داخل کشور پیچیده، میخواهد هزینه آن را از جان محرومان، اقلیتها و دگراندیشان بگیرد.
اتهام جاسوسی برای موساد، بهویژه علیه کردها، دیگر برای هیچ ناظر بیطرفی باورپذیر نیست. سالهاست که جمهوری اسلامی، هرگاه زیر فشار شکست، اعتراض مردمی، یا بحرانهای بینالمللی قرار میگیرد، به این ترفند پوسیده پناه میبرد: ایجاد رعب، ترور شخصیت، و اعدامهای نمایشی.
اپوزیسیونی که گاه سکوت میکند، گاه شریک میشود
تلختر از خودِ اعدامها، سکوت بخشی از اپوزیسیون ایران و حتی گاه مشروعیتبخشی ناخواستهٔ برخی فعالان به گفتمان قدرت است. آنها که در تحلیلها و موضعگیریهای خود، به جای تقبیح بنیادین این ساختار جنایتمحور، به تحلیلهای “میانهرو” و “مصلحتاندیشی” روی میآورند، بهنوعی به استمرار سرکوب کمک میکنند.
مردم نیز، خسته از جنگ، بحران اقتصادی و فشارهای روزمره، گاه از کنش فعال بازمیمانند. همین فضا به حکومت امکان میدهد که با کمترین هزینه، بیشترین جنایت را مرتکب شود. آن هم در سکوت. در خواب. در بیتفاوتی.
سه نام، سه زندگی، سه فریاد خاموش
- ادریس عالی، فرزند صالح، اهل سقز، جوانی که تنها به دلیل ارتباط خانوادگی با یکی از اعضای احزاب کردی بازداشت شد.
- آزاد شجاعی، فرزند عبدالرحمان، از اهالی سردشت، تنها جرمش داشتن گوشی تلفن همراه و ردوبدل چند پیام رمزگذارینشده بود.
- رسول احمد رسول، اهل مهاباد، کارگر سادهای که به گفته خانوادهاش حتی سواد کافی برای نوشتن یک نامه اداری نداشت.
نامهایی که شاید برای بسیاری ناآشنا باشند، اما پشت هر نام، جهانی از امید، درد، رؤیا و انسانیت خُرد شده نهفته است.
پایان خاموشی، آغاز خشم
این اعدامها فقط چوبههای دار نیستند، سندیاند بر ناتوانی یک نظام. وقتی حکومتی برای تثبیت اقتدار خود نیاز به خون دارد، نشان میدهد که دیگر چیزی برای عرضه ندارد. و حالا که جمهوری اسلامی با جنگ شکست خورده، از چوبهٔ دار به عنوان رسانهٔ خود استفاده میکند.
اما ما نیز باید صدای خود را بلندتر کنیم. تا زمانی که سکوت میکنیم، طنابها بر گردنهای بیشتری خواهد نشست. مشروعیت این حکومت را نه فقط رهبرانش، که بیعملی و سازشپذیری ما هم تغذیه میکند.
